نشریه الکترونیکی والعصر
کمیل کسان خود را بگو تا پسین روز پى ورزیدن بزرگیها شوند و شب پى برآوردن نیاز خفتهها . چه ، بدان کس که گوش او بانگها را فرا گیرد ، هیچ کس دلى را شاد نکند جز که خدا از آن شادمانى براى وى لطفى آفریند ، و چون بدو مصیبتى رسد آن لطف همانند آبى که سرازیر شود روى به وى نهد ، تا آن مصیبت را از او دور گرداند چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند . [نهج البلاغه]
مطالب این وبلاگ
قصه
قرآن و کودک
بازی
روانشناسی
ویرایش
عناوین یادداشتهای
ایام محرم...
عناوین یادداشتها[15]
صفحه اصلی
بازگشت به صفحه اول
مدیر وبلاگ
نشریه الکترونیکی والعصر
برای دیدن فیلمها پلی کنید
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 9
کل بازدید : 15486
کل یادداشتها ها : 17
خبر مایه
خدا و حرف های من
گروه کودک و نوجوان
خدا و حرف های من
به مادرم گفتم: «فکر می کنم خدا به حرف های من گوش نمی دهد.» مادرم خندید و پرسید: «از کجا می دانی گوش نمی دهد؟» گفتم: «هر چه دعا می کنم و آرزوهایم را می گویم، خدا به حرفم گوش نمی دهد.
مادرم گفت: «خدا همیشه به حرف هایت گوش می دهد، اما تو فراموش می کنی.» پرسیدم:«چی را فراموش می کنم؟»
مادرم
گفت: «تو آرزو کردی که حال پدربزرگ خوب شود، پدربزرگ خوب شد. آرزو کردی با ماشین دایی عباس به مسافرت برویم، رفتیم. آرزو کردی کفش کتانی سفید داشته باشی، حالا داری. هیچ وقت نگو خدا به حرف هایم گوش نمی دهد.
خدا
همه ی آرزوهایت را می داند، دعاهایت را می شنود و هرگز هیچ چیز را فراموش نمی کند. اما تو خودت آرزوهایت را فراموش می کنی.»
گفتم: «یک بار هم آرزو کردم مادربزرگ شب خانه ی ما بماند، او هم ماند.» مادرم مرا بوسید و گفت: «دیدی؟! حالا خوشحال باش و برای همه ی چیزهایی که داری خدا را شکر کن. آرزوهایت را به او بگو و صبر کن تا بر آورده شوند!»
مادرم درست می گوید، خدا همیشه به حرف های من گوش می کند. او مهربان است و مرا خیلی دوست دارد.
تبیان
تنظیم:نعیمه درویشی_تصویر : مهدیه زمردکار
قصه
،
اولین دیدگاه را شما بگذارید
گروه کودک...
طراحی پوسته توسط تیم
پارسی بلاگ